دریا خاطراتم را بیاد آور ... من غریبی قصه پردازم
بله در 12 مرداد 93 , شبی از شب های تابستان گرم و دل انگیز بود که با اهل بیت برفتیم دریا . در راه رفتن به دریا رفتیم شام خوردیم در این مکان نسبتا با کلاس ! پیتزا خوردیم / حالا شاید بگید که مکانش که معلوم نیست تو عکس ! بله گفتم که نسبتا با کلاس بود , منم خجالتی , نمیتونستم عکس بگیرم زیاد . یه کم خلاق باشید عههههه! بعد از گذر از ایستگاه شام , رفتیم دریا ! لبخند دایی جون رو داری !! کیفیت دوربین پایین بود و در ظلمت شب عکس خوبی نمیگرفت . ولی رفتیم اسکله تونستیم از این منظره زیبا عکس بگیریم . نصیحت خاله نوشت : ای نی نی جان بدان که نعمت های به وسعت دریا و آسمان به ما نشان میدهد , که دلمان و نگاهمان و اندیشه مان را وسعت ببخش...
نویسنده :
sahar
19:21